سلسه خودگویی های ماه رمضان
دیروز و دیشب بیش از هزار تماس و پیام جواب دادم
که همه عزیزانی که کنارم بودند
شاهد ماجرا هستند
اما نحوه پاسخگویی فقط یک تلفن باعث شد دیشب نتوانم بخوابم و هر لحظه که خواب به سراغم می آمد
کابوس دست از سرم برنمیداشت
مادری تماس گرفت و گفت بچه اش بنزین می خورد
و من فقط فکر کردم دارد شوخی می کند
گفتم بنزین سوپر یا معمولی
همین یک جمله برای من کافی بود تا بسوزانم خود را
و او در جواب گفت
9سالش است
عقب ماندگی دارد
و نمی دانست آن که عقب افتاده منم
شهر و روستایش را پرسیدم و خدا را شکر نماینده و رابط خوبی در ان شهر داشتم که معرفی اش کردم
اما با وجدان خود چکار باید میکردم
….
روز اول سبزی پلو با ماهی است
همین یک فیلم برای امروز کافیست
سفر اول کمپرمان اینجاست